روزی دیگر بمیر!
دوشنبه ٢٥ خرداد ۱۳٩٤
محل کار یه جاییه که چنتا آدم با روحیات و سلایق مختلف دور هم جمع میشن و بعد از یه مدتی یه سریاشون که نمیتونن توی اون سیستم بمونن غربال میشن و میرن.
حالا اونایی که موندن هم بعضیاشون یه مدتی دووم میارن و میبینن که اوضاع اونجوری نیس که بتونن تحمل کنن، دیگه ادامه نمیدن و میذارن میرن و آدمهای جدید میان جاشونو میگیرن.
حالا قدیمیترها با آدمهایی که تازه اومدن توی یه سیستم قرار دارن، ولی در این مواقع قدیمیترهایی که کاملن کار رو یاد گرفتن و با شرایط آشنا شدن و نیازی به سوال و پرسش ندارن ولی حالا خسته شدن و نمیتونن با جدیدا کنار بیان و تحمل این شرایط رو ندارن و قادر به ادامه نیستن میذارن میرن.
در این شرایط آدمهای جدید میان توی سیستم، آدمهایی که کارشونو هنوز بلد نیستن و هنوز اول راه هستن و هیچ آشنایی با شرایط و قواعد کار مجموعه ندارن.
حالا تو موندی و اینایی که تازه از راه رسیدن و از هیچی سر در نمیارن و کسی هم نیست بهشون حالی کنه.
اینجاست که احساس میکنی داری خفه میشی و هی به خودت میگی شرایط بهتر میشه و تو میتونی با اینا سر کنی.
درسته!
با همکار خنگ میشه کنار اومد
با همکار وراج میشه کنار اومد
با همکار تنبل میشه کنار اومد
با همکار کمحرف میشه کنار اومد
با همکار جوگیر میشه کنار اومد
با همکار استرسی میشه کنار اومد
با همکار زشت و زیبا میشه کنار اومد
با همکار عقدهای میشه کنار اومد
با همکار بدون هیچ اعتماد به نفسی میشه کنار اومد...
درسته! میشه کنار اومد! اما در مرحلهی اول، آدم باید با خودش کنار بیاد...